جدول جو
جدول جو

معنی غریو برآمدن - جستجوی لغت در جدول جو

غریو برآمدن
(دَ تَ)
بانگ و فریاد برآمدن. رجوع به غریو شود:
چو رعد خروشان برآمد غریو
برهنه سپاهی به کردار دیو.
فردوسی.
ز ترکان برآمد سراسر غریو
سواران برفتند برسان دیو.
فردوسی.
بدیشان نماند از غم عشق تیو
به یک ره ز هر دو برآمد غریو.
عنصری.
او را از قلعه فرودآوردند و غریو از خانگیان... برآمد. (تاریخ بیهقی). او را تنها از قلعه فرودآوردند و غریو از خانگیان وی و اهل حرم برآمد. (تاریخ بیهقی). استاد او را از زمین درربود، و بر بالای سر برد و بر زمین زد، غریو از خلق برآمد. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریو برآوردن
تصویر غریو برآوردن
بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ تَ)
بانگ و فریاد برآوردن. شور و غوغا کردن. غریو برزدن. غریو برکشیدن. رجوع به غریو شود:
غریوی برآورد برسان شیر
بسی دشمن آورد چون گور زیر.
دقیقی.
سیاوش ز گاه اندرآمد چو دیو
برآورد بر چرخ گردان غریو.
فردوسی.
تهمتن چو بشنید گفتار دیو
برآورد چون شیر جنگی غریو.
فردوسی (از فرهنگ اسدی).
زرستم چو بشنید اکوان دیو
برآورد برسان دریا غریو.
فردوسی.
مردم غوری... بانگ و غریو برآوردند. (تاریخ بیهقی).
از جرس نفس برآور غریو
بندۀ دین باش نه مزدور دیو.
نظامی.
چنان غریو برآورده بودم از غم عشق
که بر موافقتم زهره نوحه گر میگشت.
سعدی (بدایع).
شنید این سخن بخت برگشته دیو
به زاری برآورد بانگ و غریو.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ)
بانگ و فریاد برآوردن. شور و غوغا کردن. غریو برآوردن. غریو برکشیدن. رجوع به غریو شود:
سپهدار کاکوی برزد غریو
به میدان درآمد به مانند دیو.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریو بر آمدن
تصویر غریو بر آمدن
بانگ و فریاد بر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار